یه روز یه خانم پولدار روی عرشه کشتی در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد، ناگهان انگشتر الماسش سُر خورد و افتاد تو آب و زن با ناراحتی سفر رو سپری کرد.
15سال بعد وقتی که به همون شهر ساحلی بازگشت، در یک رستوران کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد. وقتی داشت ماهی میخورد یه جسم سفت و سخت زیر دندونش حس کرد… و وقتی درش آورد، دید… استخوان ماهیه!
منم اولش فکر کردم انگشترش پیدا شده ولی پيدا نشد که نشد که نشد 😕😕
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
سلام نظرتون راجب مطالب سایت چیه؟
پیوندهای روزانه
صفحات جداگانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی