loading...
جوک سرای خوزستان
محمد بازدید : 161 تابستان 1394 نظرات (0)

.کارت پخش کن!

 

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت ،

 

در مورد اقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به ادم های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چین !! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!

 

کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !

 

قند تو دلم اب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اون قدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟؟

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !!نیشخند

محمد بازدید : 61 تابستان 1394 نظرات (0)

شب سردی بود ….

 

پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …

 

شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت

 

و انعام میگرفت …

پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه …

رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده

داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه …

میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش …

هم اسراف نمیشد هم ….

بچه هاش شاد میشدن …

برق خوشحالی توی چشماش دوید ..

دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه ….

تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت :

دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …

خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت …

دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …

چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …

مادر جان ! پیرزن ایستاد …

برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم !

سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….

پیرزن گفت : دستِت دَرد نکنه

همین دیگه تموم خخخخخ 

محمد بازدید : 171 تابستان 1394 نظرات (0)

خخخخخخخ

از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره…

 

شیش،هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون.

 

اون موقع از دستش عاصی بودم. واقعاً اذیت میکرد.

 

یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم

 

نوشته بودکه اگه میخوای دیگه اس ندم بهت،یه چیزی بگو.

 

بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست

 

براش فرستادم چون واقعاً دیگه نمیخواستم اس.ام.اساشو ببینم.

 

دیگه ا………س نداد

 

نمیدونم اصلاً چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت

 

انگار نه انگار که من “هستم”

 

به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس.ام.اس هاش تنگ شده.

 

اگه الان اینارو میخونی، ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی. قول میدم بچه ی

خوبی بشم !

 

هم تو مسابقه ها شرکت کنم

 

هم آهنگ پـیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال، برنده ۱۰۰ تومن

اعتبار هدیه

 

داخل شبکه شم ..!

 

ایرانسل دوسِت دارم ! ♥:||

محمد بازدید : 45 تابستان 1394 نظرات (0)

خبر.!! حادثه خبر.!!

 

امروز صبح یک دستگاه پژو 405 با دو سرنشین که از مهریز وارد یزد شده بودن و اهل مهریز بوده اند در یکی از کوچه های شهر پارک میکنند و خودشان محل را ترک میکنند یکی از شاهدان که خود در صحنه بوده اینچنین ماجرا را تعریف میکند . به ماشین پارک شده مشکوک شده بودم که دو نفر به سمت خودرو میان و قیافه خیلی مشکوکی هم داشتن طوری وانمود میکردند که ماشینشان خراب شده و کاپوت را بالا زده بودند در همین حال یک موتور سیکلت کنار آنها توقف کرد پرسید که مشکلشان چیست آنها هم گفتند ماشینشان خراب شده است و روشن نمیشود موتورسوار گفت من خودم مکانیک هستم و میتوانم بررسی کنم آنها قبول کردند و مکانیک خودرو را برسی کرد و مشکل را رفع کرد و تقاضای مبلغ 100 هزار تومان پول میکند که با مخالفت صاحب خودرو رو برو میشود صاحب خودرو مبلغ 50 هزار تومان را پیشنهاد میکند و میگوید نه سیخ بسوزد نه کباب اما باز هم مکانیک مخالفت میکند بحث بالا میگیرد و صاحب خودرو درب خودرو را باز میکند و از زیر صندلی یک چاقو در میاورد و نفر دوم هم به سمت صندوق عقب میرود و یک خربزه برمیدارد و با چاقو قاچ میکند و با هم میخورند و با مبلغ 65 هزار تومان با هم توافق میکنند به من هم یک قاچ دادن خیلی خوشمزه بود . 

 

تا خبری دیگر و حادثه ای دیگر بدرود💭ناراحت

محمد بازدید : 49 تابستان 1394 نظرات (0)

توی آلمان ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﻤﻮﻧﻦ.

ﻫﺮﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ.

ﺑﻌﺪ از ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ ﺁﺳﯿﺐ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ، ﺣﺘﻤﺎ ﺗﻮ ﺗﻘﺪﯾﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ

ﻣﺮﺩﻩ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﮑﺚ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ﺁﺭﻩ ﭼﻪ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺟﺎﻟﺒﯽ.

ﺯﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺑﻌﺪ ﺳﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﻨﻪ

ﯾﺎﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﺼﻒ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺪﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻪ.

ﺯﻧﻪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﻩ.

ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯼ؟

ﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ.

ﺣﺎﻻ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﻠﯿﺲ ﺑﺎﺷﯿﻢ تا مقصر مشخص بشه!

 

 

 

نتیجه گیری: 

 

خانومارو دسته کم نگیرین؛

این صد دفعه !!!نیشخند

محمد بازدید : 103 تابستان 1394 نظرات (0)

این قضیه جالب توی مشهد اتفاق افتاده:

 

راننده تاکسی بدون مسافر داشته میرفته،یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه.

یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه:آقا منو میشناسی؟

راننده میگه: نه

چند متر جلوتر راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه.

مرد مسافر دوباره از راننده میپرسه منو میشناسی؟

راننده میگه: نه شما ؟

مسافر مرد میگه: من عزرائیلم

راننده میگه: برو بابا اُسکول گیر آوردی !!!

یهو خانومه از عقب به راننده میگه: ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟

راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه از ترس فرار میکنه!!!

بعد زن و مرده با هم ماشینو میدزدن.

ب افتخار ایرونیا که تو دزدی دست همه دنیا رو از پشت بستین! وطنم پاره تنم ایراااااااااااااااان                        

مژهخنده

محمد بازدید : 83 تابستان 1394 نظرات (0)

رفیق بیو ایچو ...!!

بله؟

چه اخوی ایچو؟با کی کار داری؟

داروم اروم منزل فامیلمون !!سیچه؟؟؟

اخواستوم بگوم !! وقتی ز ایچو رد ابوی این بچه آدم سرته اونی پایین رد ابوی...!!!وگرنه ششت مال خومه !! کبدت مال رفیقمه !! قلبت هم مال سگمه !!!!

باشه رفیق ولی ایچو شهر کوچیکیه بازم هم دینه ابینیم ....

برو برو ناموسا الان با شرت افرسمتمت بدو !!

(فردا شب در پارک)

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

خوشتیپ یه لحظه وایسا کارت داروم !!

ها چته؟؟

اگوم تو همو نبیدی دیشو داشتی بلبل زبونی اکردی ؟؟

ها رفیقات باتن زرنگ وابیدی؟؟

میه تو تنهایی؟

نه ولی رفیقا مو اهل دعوا نیدن !!!

باشه حالا برو تا نپگنیدومت !!! بدو...!!

(فردای اون روز با رفیقای بزن )

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 ای ناموسا همو بی ...!!

کاکا وایسا کارت داروم!!

امری داری بفرما؟؟

تو با ای رفیق ما مشکل داری ؟؟

ها مثلا اخوی چ بکنی؟؟

بچه ناموسا الان یلا یتریزت اکنماا!!!

شق ،پوق،گیش،گوش,تپلق،شپلق...

جنگ شروع و مسعله ایجاد شد...!!یک رور عادی درمدرس دزفولنیشخند

محمد بازدید : 119 تابستان 1394 نظرات (0)

وای پوکیدم از خنده ... نخونی از دستت رفته ...

 

بابام بهم گفت:برو ببین خونه همسایه چه خبره که اینقد سروصدامیاد؟

 

من رفتمو و فهمیدم دخترهمسایه با دوست پسرش فرارکرده!

 

خجالت کشیدم به بابام بگم، گفتم:موتور همسایه رو دزدیدن!

 

بابام رفت تا به همسایه دلداری بده:گفت ای مرد برو خدا رو شکر کن که ازدستش خلاص شدی!

 

دیگه به دردت نمیخورد چند بار اونو با دوستای پسرت دیده بودمش که، چند نفری سوارش بودن.

 

هر دفعه پیش یکی بود. با خودم میگفتم اصلا دیگه توان راه رفتن داره؟بس که سوارش میشن!!

 

هر روز میخواستم بهت بگم ولی نمیخواستم توی مسائلت دخالت کنم ولی باور کن راه دوری نمیتونه بره من مطمئنم که پیش

 

 یکی از همین لات و لوتهای محله که بعد از اینکه ازش استفاده کرد و خسته شد میاره میندازدش جلوی در خونتون و فرار میکنه.

راستش خودمم یه بار سوارش شدم اما باهاش حال نکردم !!!

 

"پدر دختر درحال حاضر در c.c.u میباشد منم از همو موقع خونه نرفتم به نظر شما برم خونه کاریم ندارن؟نیشخند

 

s2@ parisa

محمد بازدید : 95 تابستان 1394 نظرات (0)

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.

روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .

بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن... که دیشب به یه مراسم عروسی در خارج از شهر رفته بودیم. و در راه برگشت از شانس بد ما یکی از لاستیک های ماشین پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشین رو به جایی رسوندیم و این طور بود که به امادگی لازم برای روز امتحان نرسیدیم در نهایت قرار میشه که استاد سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این چهار نفر برگزار کند.

اون ها هم خوشحال از این موفقیت سه روز تمام درس می خونن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن . استاد عنوان میکنه به خاطر خاص و خارج از نوبت بودن امتحان باید هرکدوم تو یه کلاس بشینند و امتحان بدن. انها هم به دلیل امادگی کامل موافقت میکنن

امتحان حاوی دو سوال بود

1- نام و نام خانوادگی عروس و داماد(6 نمره)

2- کدام لاستیک ماشین پنچر شده بود (14 نمره)خندهعینک

محمد بازدید : 90 تابستان 1394 نظرات (0)

از یه دختره خوشم اومد...

 

 

 

 

 

 

 

یه دو کیلومتری باهاش داشتم پیاده روی میکردم که یه دفعه

یه لامبورگینی اومد واسش بوق زد

دختره گفت عزیزم من تورو با ماشین عوض نمیکنم

بعد که لامبورگینی رفت بهم گفت مگه رانندت نبود؟؟؟

گفتم نه

هیچی دیگه الان دو ساعتی میشه داره دونبال لامبورگینی میدوه

بنده خدا منو باشخصیت اون داستان اشتباه گرفته بود.نیشخند

REZA KH

محمد بازدید : 57 تابستان 1394 نظرات (0)

داستان غم انگیز 3پسر

 

یه روز من با 2تا از دوستام (امید وعلی)رفته بودیم یه جزیره ایی برای تفریح یهو گیر آدمخورا افتادیم ما رو گرفتن و بردن تو قبیله . . .

 

 

 

بهمون گفتن میفرستیم برید توی جنگل و نفری 10تا میوه بیارید شاید آزادتون کنیم...

 

 

رفتیم و مشغول جمع آوری میوه شدیم

 

 

نفر اول امید اومد با 10تا خیار...

 

بهش گفتن 10تا خیار رو بکن تو کونت و کوچکترین صدایی ازت در نیاد وگرنه میکشیمت

 

 

خیار اول رو کرد تو کونش...

خیار دوم رو هم بسختی فرو کرد تو ولی خیار سوم گفت آخ و درجا گردنشو زدن !

 

من هم با 10تا تمشک برگشتم و شروع کردم دونه دونه کردم تو کونم یهو رسیدم به تمشک نهمی زدم زیر خنده دیوثا منو هم کشتن :)))

 

رفتم اون دنیا امید گفت اصغر تو که داشتی خوب پیش میرفتی فقط 1دونه تمشک مونده بود چرا خندیدی؟

 

گفتم من یهو علی رو دیدم که با 10تا هندونه داره میاد :))))))?????\"نیشخند\"

محمد بازدید : 60 بهار 1394 نظرات (0)

 

مردماشینی هنگام غروب به کلانترى می رود تا گم شدن همسرش را اطلاع بدهد...

 

مرد : زنم از صبح رفته خرید ولى هنوز برنگشته خونه !

 

پلیس : قدش چقدره ؟ 

مرد : تا حالا دقت نکردم !

 

پلیس : لاغره ؟ چاقه ؟

 

مرد : یک کم شاید لاغر یا چاق !؟

 

پلیس : رنگ چشمهاش ؟

 

مرد : دقیقاً نمی دونم !؟

 

پلیس : رنگ موهاش ؟

 

مرد : راستش موهاشو هى رنگ می کنه !!

 

پلیس : چى پوشیده بود ؟

 

مرد : پیراهن !؟ … یا مانتو !؟ … نمی دونم !!

 

پلیس : با ماشین رفته بود ؟

 

مرد : بله

 

پلیس : اسم ، رنگ و شماره ماشین ؟

 

مرد : یک مگان مشکى 1600 تیپ2 -4سیلندر با115 اسب بخار – حداکثر گشتاور خروجی:151نیوتن متر-5 دنده با سرعت 193 کیلومتر برساعت- مونتاژ داخلی-استاندارد آلایندگی: یورو3

 

(مرد ناگهان می زند زیر گریه!!!)

 

پلیس : گریه نکنید آقا! آروم باشید. ما ماشینتونیشخندن رو براتون پیدا می کنیم !نیشخن 

محمد بازدید : 66 بهار 1394 نظرات (0)

بچا م تو نیرو هوائی شهید بابائی اصفون خودمون خدمت کردم. یه چیز بدون بگم که با لر جماعت عمرا در نیوفدید.

 

یه روز تو پادگان یه لر با یه ترکی تیرونی دعواش شد . تهرونیه کو خیلی ادعاش ک.... خرو پاره میکرد به لر گفد تخ... دارید

 

شب بیا میدون صبحگاه دعوا رفیقادم بیار.

 

خدا شاهده چیزیه که با ای چشام دیدم آ جف کردم . ترکه رفده بود رفیقاشو اورده بود زودتر رفده بود تو میدون صبحگاه همشون جمعا 15 تو شده بودند . یه وخ دیدم یه لر از رو فنس با یه بیل پرید اووری فنس . خدا وکیلی جمعیتی لرا شده بود حدودی 97 تا لر . 5 تا 6 تا لر رو یه ترک افداده بودند میزدند . آبی دنم از چلاقدونم او روز پاین نمیرفد.نیمدونم چرو یه بخش از موخی ای لرا کار نیمیکونه . آخه میتونس مثلا چوبو بزنه تو دستی یارو . صاف میزد تو پوزی یارو . صورتو جر داد.

 

سرهنگو درجدارو همرو زدند. یه ترک سالم نموند . با نکبتی لرارو گرفدند . 

درباره ما
در این‌وبلاگ‌مطالب بسیار خنده داری گذاشته میشود و هروز هم بروز میشه سر بزنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سلام نظرتون راجب مطالب سایت چیه؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 623
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 80
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 105
  • باردید دیروز : 134
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 418
  • بازدید ماه : 418
  • بازدید سال : 20,919
  • بازدید کلی : 130,812
  • کدهای اختصاصی