loading...
جوک سرای خوزستان
محمد بازدید : 119 تابستان 1394 نظرات (0)

وای پوکیدم از خنده ... نخونی از دستت رفته ...

 

بابام بهم گفت:برو ببین خونه همسایه چه خبره که اینقد سروصدامیاد؟

 

من رفتمو و فهمیدم دخترهمسایه با دوست پسرش فرارکرده!

 

خجالت کشیدم به بابام بگم، گفتم:موتور همسایه رو دزدیدن!

 

بابام رفت تا به همسایه دلداری بده:گفت ای مرد برو خدا رو شکر کن که ازدستش خلاص شدی!

 

دیگه به دردت نمیخورد چند بار اونو با دوستای پسرت دیده بودمش که، چند نفری سوارش بودن.

 

هر دفعه پیش یکی بود. با خودم میگفتم اصلا دیگه توان راه رفتن داره؟بس که سوارش میشن!!

 

هر روز میخواستم بهت بگم ولی نمیخواستم توی مسائلت دخالت کنم ولی باور کن راه دوری نمیتونه بره من مطمئنم که پیش

 

 یکی از همین لات و لوتهای محله که بعد از اینکه ازش استفاده کرد و خسته شد میاره میندازدش جلوی در خونتون و فرار میکنه.

راستش خودمم یه بار سوارش شدم اما باهاش حال نکردم !!!

 

"پدر دختر درحال حاضر در c.c.u میباشد منم از همو موقع خونه نرفتم به نظر شما برم خونه کاریم ندارن؟نیشخند

 

s2@ parisa

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
در این‌وبلاگ‌مطالب بسیار خنده داری گذاشته میشود و هروز هم بروز میشه سر بزنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سلام نظرتون راجب مطالب سایت چیه؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 623
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 54
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 305
  • آی پی دیروز : 54
  • بازدید امروز : 668
  • باردید دیروز : 63
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,256
  • بازدید ماه : 1,256
  • بازدید سال : 21,757
  • بازدید کلی : 131,650
  • کدهای اختصاصی