loading...
جوک سرای خوزستان
محمد بازدید : 77 بهار 1394 نظرات (0)

دانشجويى ازايران رفته بود مجارستان درس خوندن بعد از دو سه سال به باباش زنگ ميزنه ميگه: بابا من اينجا با يه زن مجاري ازدواج كردم، باباش عصباني ميشه ميگه بابا اونا همشون كافرن فردا جواب مردم رو چي ميدي؟ وقتي اومدي ايران نميگن زن فلاني كافره نميگن پسر فلاني زن كافر گرفته...!؟ خلاصه پسره بعد چند سال با زنش مياد ايران بعد يه چند روزي زنشو ميذاره خونه باباش خودش تنهايي ميره تهران، چون باباش مريضي قندي و چربي داشته زنه هم دكتر بوده حسابي بهش ميرسه هر روز قرص و داروش سر موقع آمپولش به موقع تزريق ميكرده لباساش و حموم و.... خلاصه مرده خوب ميشه وقتي پسرش برميگرده ميگه ها بابا زن كافره چطوره؟ ميگه بابا اين كافر نيست ننت كافره...!قهقهه


ازکودکی انقدرمهربان بودم که به گلهای فرش هم آب میدادم

.
.
.
خاطرات یک شاشو...نیشخند
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
در این‌وبلاگ‌مطالب بسیار خنده داری گذاشته میشود و هروز هم بروز میشه سر بزنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سلام نظرتون راجب مطالب سایت چیه؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 623
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 55
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 251
  • آی پی دیروز : 54
  • بازدید امروز : 452
  • باردید دیروز : 63
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,040
  • بازدید ماه : 1,040
  • بازدید سال : 21,541
  • بازدید کلی : 131,434
  • کدهای اختصاصی