loading...
جوک سرای خوزستان
محمد بازدید : 102 تابستان 1394 نظرات (0)

خيلي باحاله 

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت : می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید : آن دختر کیست ؟ مرد جوان گفت: نامش سامانتا است و در محله خودمان زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت : من متاسفم بخاطر این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی. چون او خواهر توست. خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود. پسر با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت : مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر من است ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت : نگران نباش پسرم. تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر او نیستی! . برگرفته از سریالهای شبکه GEM

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
در این‌وبلاگ‌مطالب بسیار خنده داری گذاشته میشود و هروز هم بروز میشه سر بزنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سلام نظرتون راجب مطالب سایت چیه؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 623
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 62
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 303
  • آی پی دیروز : 54
  • بازدید امروز : 643
  • باردید دیروز : 63
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,231
  • بازدید ماه : 1,231
  • بازدید سال : 21,732
  • بازدید کلی : 131,625
  • کدهای اختصاصی