loading...
جوک سرای خوزستان
محمد بازدید : 49 تابستان 1394 نظرات (0)

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

 

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

 

داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

 

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

 

استاد پرسید: چه آوردی ؟

 

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

 

امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

 

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

 

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

 

استاد به سخن آمد 

 

كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

 

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .

 

استاد پرسید : شاگرد چی شد ؟ و او در جواب گفت : به جنگل رفتم و اولین

 

درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 

 برگردم .

 

استاد گفت : ازدواج هم یعنی همین...!

 

و این است فرق عشق و ازدواج

 

--

 

 

 

👑حذب باد👑

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
در این‌وبلاگ‌مطالب بسیار خنده داری گذاشته میشود و هروز هم بروز میشه سر بزنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سلام نظرتون راجب مطالب سایت چیه؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 623
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 53
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 232
  • آی پی دیروز : 54
  • بازدید امروز : 396
  • باردید دیروز : 63
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 984
  • بازدید ماه : 984
  • بازدید سال : 21,485
  • بازدید کلی : 131,378
  • کدهای اختصاصی