فضیلت وانسانیت به زبان ومکان ونژاد ومذهب ورنگ نیست
برای غذا به رستورانی بزرگ وشلوغ درتوكيو رفتم وبه جاهای دیگر سری زدم چند ساعت بعد ناگهان یادم آمد که ساکم راکه تمام زندگیم داخل آن بود درآن رستوران جا گذاشته ام با عجله رفتم وبا کمال ناباوری دیدم ساکم همانجاست و پیرمردی کنار آن نشسته او گفت:وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با اینکه وقت دندانپزشکی داشتم ماندم تا برگردی،از او تشکر کردم ولی او:" به دین اعتقادی نداشت، او به انسانیت معتقد بود."
دکترخلیل رفاهی« کتاب گردش ایام»